دل شکسته
درباره وبلاگ


کاش یادت نرود/بین ناباوری آدم ها/یک نفر میخواهد/که توخندان باشی.............../نکند کنج هیاهوی زمان برود ازیادت....../ عاشقتم تا آخرین لحظه ی زندگیم




نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:







Alternative content


نويسندگان
A

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
برچسب:, :: 12:2 :: نويسنده : A

 

 
برچسب:, :: 11:56 :: نويسنده : A


پشت سرت به جای اشک، یه کاسه آب میریزم

حالا که رفتنی شدی، سفر به خیر عزیزم

این آخرین خواهشمه، مواظب خودت باش

اونی که جامو میگیره، جوونیتو بزار پاش

کی گفته نفرین میکنم، غصه به تو حرومه

خوشبختیه تو گل من، همیشه آرزومه

عکس منو پاره بکن، یه وقت اونو نبینه

خجالت از چشام نکش، که عاشقی همینه

 
برچسب:, :: 11:55 :: نويسنده : A

هوس کردم باز هم امشب زیر بارون تو خیابون، به یادت اشک بریزم طبقِ معمولِ همیشه

آخه وقتی بارون میاد رو صورت یه عاشق مثل من

حتی فرق اشک و بارون دیگه معلوم نمیشه

امشب چشمهای من مثل ابرای بهاره ، نخند به حال من که حالم گریه داره

چرا گریه ام نمیتونه رو تو تاثیری بذاره، آره بخند...! بخند که حالم خنده داره

این عشق یک طرفه من رو کشونده تو خیابون ها

نمی خوام توی این خلوت کسی دور و برم باشه

نه پلکام روی هم میرن نه دست میکشم از گریه

نه می خوام بند بیاد بارون نه چتری رو سرم باشه!!
 

 
برچسب:, :: 14:54 :: نويسنده : A

 

 

ولي اگه تو بخواي بهم ميرسيم اينو خودتم خوب ميدوني

 
برچسب:, :: 14:51 :: نويسنده : A

پچ ِ پچ ِ باران را می شنوی؟
عاشقانه هایش را برای تو فرستاده ست!
گاه در کوچه می رقصد و پای کوبی می کند!
گاه شیشه ی ِ پنجره ی ِ اتاقت را می نوازد…
 و برای قدم زدن، می خواندت
برخیز و خویش را از غمی که تا مرگ ِ احساس می بردت، رها ساز
خیس شو در بارانی که روحت را طراوات می دهد
باران، همه بهانه است
موهبتی ست از سوی ِ خدا
گاه، خدا نیز بهانه می کند
و  مست می شود
برای بارش ِبوسه هایش
و تا آغوش بکشد تو را
از همه ی ِ آن لرزه گناهانی که سبب ِ اندوهت می شوند

 

آری، سروده ام را بگذار به حساب ِ تب و هذیان
اما باور دار که
آغوش ِ او بسیار بزرگ است
گاهی به پچ پچ های باران گوش کن

 
برچسب:, :: 14:48 :: نويسنده : A

ما که به هم نمی رسیم , بسه دیگه بذار برم.. کی گفته بود به جرم عشق

یه عمری پرپرت کنم؟... حیف تو نیست, کنج قفس چادر غم سرت کنم؟...

من نه قلندر شبم , نه قهرمان قصه ها... نه برده ی حلقه به گوش , نه

ناجی فرشته ها... تو این دو روز زندگی , شبیه من فراوونه... یه لحظه

چشمات و ببند گذشتن از من آسونه... من عاشقم همین و بس , غصه نداره

بی کسی...

 

قشنگی قسمت ماست که ما بهم نمیرسیم . . .

 
برچسب:, :: 14:46 :: نويسنده : A

 

 
برچسب:, :: 14:35 :: نويسنده : A

 

 
برچسب:, :: 10:42 :: نويسنده : A
به يادگار نوشتم خطي ز دلتنگي
ديگر به خلوت لحظه هايم عاشقانه قدم نمي گذاري
ديگر آمدنت در خيالم آنقدر گنگ است كه نمي بينمت
سنگيني نگاهت را مدتهاست كه حس نكردم
من مبهوت مانده ام كه چگونه اين همه زمان را صبورانه گذرانده اي
من نگاه ملتمسم را در اين واژه ها پر كرده ام كه شايد...

ديگر زبانم از گفتن جملات هراسيده است
و دستهايم بيش از هر زمان ديگر نام تو را قلم ميزنند
و در اين سايه سار خيال با زيباترين رنگها چشمهايت را به تصوير ميكشم
نگاهت را جادويي ميكنم كه شايد با ديدن تصوير چشمانت جادو شوي

تا به حال نوشته بودم؟
به گمانم نه
پس اين بار مينويسم كه :
دست نوشته هايت سر خوشي را به قلبم هديه مي كنند

مي خواهمت هنوز؟
گاه چنان آشفته و گنگ ميشوم كه ترديد در باورهايم ريشه مي دواند
اما باز هم در آخرين لحظه ها تكرار ميكنم كه حتي اگر چشمانت بيگانه بنگرند
مي خوانمت هنوز حتي اگر دستانت مرا جستجو نكنند

هيچ باراني قادر نخواهد بود تو را از كوچه انديشه هايم بشويد
و اينها براي يك عمر سرخوش بودن و شيدايي كردن كافيست

به گمانم در وراي اين كلمات مي خواستم بگويم كه:
 
                           """"دلتنگت شده ام به همين سادگي""""
 
برچسب:, :: 10:38 :: نويسنده : A

 

زن بودن این است:


خودتو به هر دری بزنی،

هر حرفی میزنی،


گاهی سکوت میکنی،

قدم میزنی،

چشمهاتو می بندی،

بهونه میگیری،

قهر میکنی،

آشتی میکنی ...

تا
عشقت بفهمه:

که امروز براش،
.
.
.
.
.
دلتنگ شدی ...

 

 
برچسب:, :: 10:36 :: نويسنده : A
تبعید کرده ام
دلتنگی هایم را از کـُنج آغوشم
به گوشه ای از دفتر خاطرات این روزها...
آغوشم لبریز از مـهر تـوست
جایی برای دلتنگی نیست ...



جایی برای دلتنگی های تو!